چهرهنگاری درباری (هنر قاجار در گنجینههای روسیه تزاری)، نویسنده: کیانوش معتقدی و علیرضا بهارلو، ۱۶۰ص، ۱۴۰۳، نشر خانه فرهنگ و هنر مان
در کتاب چهرهنگاری درباری (هنر قاجار در گنجینههای روسیه تزاری) آثار مهم و کمترشناختهشدهٔ قاجاری در گسترهٔ جغرافیایی روسیهٔ تزاری موجود در موزههای ارمیتاز، سنپترزبورگ، مسکو و موزهٔ ملی گرجستان بررسی شده است. دوران قاجار، عصر شکوفایی نقاشی و وفور تصویر بود. در این میان، توجه ملوکانه به تولید پرترههای سلطنتی و همزمان، گسترش تصویر قدرت در فضای دربار و جامعۀ عصر فتحعلیشاه موجب شکوفایی هنرهای دیداری در سطوح مختلف شد. بعدتر با آغاز عصر ناصری و گسترش روابط ایران با غرب، ورود و ظهور رسانههای هنری جدید (عکاسی و چاپ) و سفرهای فرنگ شاهان و رجال قاجار به اروپا، سبک چهرهنگاری درباری دستخوش تحولات ساختاری و معناییِ تازهای شد. مطالعه و بازخوانیِ تاریخ نقاشی ایران در عصر قاجار از دیدگاه دوگانۀ تاریخ هنر و فرهنگ مادی، آخرین فصل از تاریخ سنّتیِ تحولات تصویر در جهان ایرانی است. هنر قاجار به عنوان دستاورد دوران متأخرِ تاریخ ایران و هنری که با سیاست، جامعه، ادبیات و باورهای دینی پیوندی نزدیک داشته، از ظرفیتهای بالقوّه و ویژگیهای منحصربهفردی برخوردار است. یکی از ویژگیهای مهم در هنر نیمۀ اول قاجار، خلق الگوهای جدید با مضامین درباری بود که پس از تأیید شاه و تثبیت آن در ساختار کارگاه سلطنتی، به دفعات بازتولید میشد. در اواخر دورۀ صفویه و دهههای پس از آن، اوضاع فرهنگی کشور رو به پریشانی رفت و هنرها از رونق افتادند، اما توجه به فردیت و تکپیکرنگاری فراموش نشد. از همین رو تکپیکرهای نسبتاً واقعگرایانهای از نادرشاه و برخی رجال سیاسی آن روز برجای مانده است. همچنین به موازات بازگشت آرامش و ثبات نسبی به کشور در عهد زندیه، و پس از آن، قاجار، تحولات به گونهای پیش رفت که تکپیکرنگاری کمکم دیگر انواع نقاشی را پشت سر نهاد. در کتاب چهرهنگاری درباری بیان شده که پیکرنگاری سلطنتیِ عصر فتحعلیشاه صرفاً به یک چارچوب هنری یا زیباییشناختی محدود نمیشد و بنا به شواهد و قراین، مقاصد کاربردیِ دیگری هم از آن مدّ نظر بود. فتحعلیشاه که به ارزش «تصویر» واقف بود، از این تمهید به عنوان ابزاری برای نمایش قدرت مطلقه، تحکیم موقعیت و تداوم مشروعیت خود بهره میگرفت. همچنین، وجود نقاشیهای تمامقد او وسیلهای مناسب برای القای قدرت و نیز تبلیغ آن به خارج از کشور محسوب میشد، به طوری که در دو دهۀ نخستِ سلطنت وی، بالغ بر پانزده تکچهرۀ رنگروغنی از او به عنوان هدیۀ دیپلماتیک به خارج، از جمله برای حکمرانان انگلیس، روس، فرانسه، فرمانداری کل هند و سلطنت سِند ارسال شد. پرترههای سلطنتی این دوران، به مثابۀ نوعی بیانیۀ سیاسی در بستر هنرهای تصویری ایران بود و تأثیر بسزایی بر تحولات بعدیِ این عرصه گذاشت. نمونۀ ممتاز این هدایا، تابلوی پرترۀ ایستادۀ فتحعلیشاه به امپراطور روسیه (محفوظ در موزۀ ارمیتاژ) است.
در سنّت چهرهنگاری ایرانی، شمایل با وجه قدسی و جوانب آرمانی، بیشتر برای ترسیم چهرۀ بزرگان دین به کار میرفت تا بازنمایی عینی؛ اما در تکچهرههای تمامقدِ باقیمانده از فتحعلیشاه، تصویر تا حدی به مرتبهای بالاتر، یعنی پرتره (شبیه)، با وجه روایی مبدّل شد. در این مدل، تکچهرۀ فتحعلیشاه در مقام یک تصویر سلطنتی، به منزلۀ نماد «حضور» و همزمان به مثابۀ یک تصویر «تاریخمند»، به نماد «تاریخ» بدل گشت. کتاب چهرهنگاری درباری (هنر قاجار در گنجینههای روسیه تزاری)، با هدف بررسی و ارزیابی مجموعههای مذکور، که عمدتاً در زمان سلطنت فتحعلیشاه و محمدشاه قاجار در ایران خلق و به مجموعههای روسیۀ تزاری وارده شدهاند، اختصاص دارد. شایان ذکر است که فصل آخر کتاب، تکملهای کوتاه بر تداوم سنّتهای تصویریِ آرمانگرایانۀ دورۀ اول قاجار و سرآغاز زایش سبک و رویکردهای نوین در حوزۀ تصویرگری عینیِ عصر ناصری است که با گذشتۀ خود تفاوتهای بصری آشکاری دارد. در این مجلّد، نقاشیهای سلطنتی قاجار (گنجینههای روسیه) ذیل دو مؤلفۀ موضوع و مضمون طبقهبندی شدهاند و برای هر بخش، متنی توصیفی ـ تحلیلی ارائه شده است. در این میان برای گزینش تصاویر و نشان دادن روند تحولات تصویری، از سه منبع بهره گرفته شده: مراجعه و بازدید از موزهها، مطالعه و بررسی کتابها و کاتالوگها، و مراجعه به درگاههای اینترنتی موزهها و مجموعهها.
پرترههای فتحعلیشاه در واقع جمع میان قدرت دینی (شیعی) و فرّه ایزدی با قدرت زمینی محسوب میشدند و وجهی یادبودی و نمادین یافته بودند. به همین دلیل وقتی نخستین الگوها به دست میرزابابا شکل گرفت، نقاشان همعصر وی و نسل بعدی صرفاً ساختار فیگور خاقان را کپی کردند. کپی کردن در اینجا از ثابت بودن و تغییرناپذیربودن سوژۀ نقاشی حکایت دارد. فتحعلیشاه علاوه بر نقاشان ایرانی، از هنرمندان خارجی که به ایران میآمدند نیز میخواست تصویر او را بکشند. چنانکه در سال ۱۲۳۲ق/ ۱۸۱۷م هنگامی که ژنرال یرمولوک به نمایندگی از طرف الکساندر اول، امپراطور روسیه، وارد ایران شد، وقتی اطلاع یافت که یک نفر نقاش در میان همراهان او هست، بلافاصله به او دستور داد دو پردۀ نقاشی، یکی برای ارسال به اروپا و یکی برای خود بکشد. گرچه نخستین بار نادرشاه سنّت فرستادن تمثال تشریفاتی را به رسم هدیه اجرا کرده بود، این سنّت اروپایی تا زمان فتحعلیشاه رسمیت نیافت و به طور جدی پیگیری نشد.