رانده‌شده، نویسنده: پگاه خدادی، ۲۵۶ص، ۱۴۰۲، نشر خانه فرهنگ و هنر مان

حامد مقامی

کتاب رانده‌شده، دومین اثر تألیفی پگاه خدادی، نویسنده و مترجم ایرانی است که انتشارات خانه‌ٔ فرهنگ و هنر مان آن را در تابستان سال ۱۴۰۲ در ۲۵۶ صفحه منتشر کرده است. این کتاب را می‌توان پیش‌درآمدی برای نخستین اثر خدادی یعنی «نگهبان باد» در نظر گرفت. رانده‌شده همانند نگهبان باد در ژانر فانتزی اساطیری قرار می‌گیرد و روایتی نو از اساطیر ایرانی ارائه می‌دهد.

خلاصه‌ٔ داستان

با فرا رسیدن زمستان اهریمنی آیرین نگهبان مغرور آتش از سرزمینش خوآنیرا گریخته و به تورا دشمن دیرینهٔ مردم خود پناهنده شده و درصدد جلب اعتماد آن‌هاست. آیرین یکی از چهار نگهبان فرّ جاوید است و می‌تواند با کمک عنصر آتش با دیوها مبارزه کند و مردم تورا برای دوام آوردن در برابر زمستان و حملهٔ دیوها سخت نیازمند نیروهای جادویی هستند؛ اما از یک سوتورایی‌ها که مردمانی کوچ‌رو هستند به اهالی شهرنشین خوآنیرا و قدرت‌های جادویی‌شان بدبین‌اند و از سوی دیگر راه بازگشتی برای آیرین که به سرزمین خود خیانت کرده وجود ندارد. او برای محکم کردن جایگاهش میان این مردم صحراگرد مجبور است اعتماد فرود پادشاه تورا را جلب کند. آیرین امیدوار است در دنیای آزاد و بدوی کوچ‌نشینان جایی نیز برای روح سرکش او وجود داشته باشد؛ اما پادشاه تورا برای دفاع از سرزمینش در برابر زمستان اهریمنی و یورش دیوها قوانین سخت‌گیرانه‌ای وضع کرده و از مردمش وفاداری بی‌چون‌وچرا طلب می‌کند که با روحیات خودسرانهٔ آیرین در تضاد است… ماجرا از زاویه‌دید سوم‌شخص محدود و عمدتاً با تمرکز بر آیرین روایت می‌شود؛ ولی به فراخور داستان گاه از زاویه‌دید آروِن،خواهرزادهٔ پادشاه تورا و وَرازاد، مرزبان تورایی نیز پیش می‌رود. در رانده‌شده برشی کوتاه از زندگی آیرین روایت می‌شود: از زمانی که آیرین به تورا پناهنده شده تا زمانی که نگهبانان فرّ جاوید، که آیرین به آرمانشان پشت کرده، از جایگاه او در تورا باخبر می‌شوند. پایان کتاب به‌طور مشخص با بخشی از پایان «نگهبان باد» گره می‌خورد و ماجرایی را که در کتاب پیشین در پس‌زمینه روایت شده بود، این بار از نزدیک و از زاویه‌دید آیرین می‌خوانیم. اگرچه داستان رانده‌شده در پیوند با نگهبان باد است، اما برای درک فضای داستان الزامی به خواندن نگهبان باد نیست. اطلاعات ضروری برای شناخت جهان داستان و روابط شخصیت‌ها با یکدیگر به اقتضای نیاز بیان شده و از این بابت رانده‌شده کتابی خودبسنده و مستقل است؛ بااین‎‌حال رانده‌شده برای کسانی که پیشتر نگهبان باد را خوانده‌اند در حکم مکمل است و نکات تازه‌ای دربارهٔ جهان داستان و پس‌زمینه برخی شخصیت‌ها و به‌ویژه آیرین اضافه می‌کند و زاویه‌دید تازه‌ای از برخی رخدادهای کتاب پیشین به دست می‌دهد. خوانندگان تازه‌کار نیز به‌راحتی می‌توانند با رانده‌شده به‌عنوان پیش‌درآمدی برای نگهبان باد شروع کنند؛ چراکه نویسنده در نگهبان باد داستان آیرین را از همان مقطعی که رها شده ادامه می‌دهد و به سرانجام می‌رساند. با توجه به عنوان کتاب نخست یعنی «نگهبان باد» شاید انتظار می‌رفت عنوان کتاب دوم «نگهبان آتش» باشد نه «رانده‌شده»؛ اما دقت در محتوای هر دو کتاب نشان از هوشمندانه بودن این نام‌گذاری دارد. نویسنده در نگهبان باد با استفاده از زاویه‌دید اول‌شخص و تمرکز بر ایوار به‌عنوان شخصیت اصلی، داستان زندگی او و چگونگی تبدیل شدنش به نگهبان باد و به اوج رسیدنش را روایت کرده است. اگرچه در رانده‌شده نیز تمرکز بر آیرین است، اما اینکه او چگونه به نگهبان آتش تبدیل شد محور اصلی داستان نیست. شالوده‌ی بنیادین رانده‌شده ماجرای نگهبان آتش از زمانی است که به نگهبانان فرّ جاوید خیانت کرده است و هرچند در قالب افکار آیرین به سرگذشت او اشاراتی می‌شود، اما این اشارات همه در خدمت نیاز داستان است و به‌طورکلی تمرکز نویسنده بر روایت کردن سرگذشت نگهبان آتش نبوده است.

رانده‌شده نیز مانند نگهبان باد حال‌وهوایی تاریک و بزرگ‌سالانه دارد. نثر کتاب ساده و بی‌تکلف است و الهام از اساطیر ایرانی موجب دشوارنویسی نویسنده نشده است. یکی از تکنیک‌های روایی در نگهبان باد فلش‌بک‌های متعدد و بی‌مقدمه بود و بخش زیادی از داستان تقریباً به‌طور هم‌زمان در زمان حال و گذشته از زبان ایوار روایت می‌شد. در رانده‌شده به‌نسبت کمتر از فلش‌بک استفاده شده و پیش از هر فلش‌بک راوی سوم‌شخص مقدمه‌چینی بسنده‌ای کرده است. رانده‌شده در مجموع نسبت به نگهبان باد ساده‌تر و روان‌تر و خوش‌پرداخت‌تر است و برخی پیچیدگی‌های روایی نگهبان باد را ندارد؛ ولی شاید محسوس‎‌ترین تفاوت رانده‌شده حجم کمتر کتاب (۲۵۶ صفحه در مقایسه با ۳۹۲ صفحه) باشد که نشانگر تمرکز کامل نویسنده بر اهداف داستان و پرهیز از اطناب ممل و ایجاز مخل است.

نگهبان باد و رانده‌شده تنها بخشی از داستان بزرگ‌تر «نگهبانان فّر جاوید» هستند: ماجرای ازلی و ابدی چهار نگهبان آتش و آب و باد و خاک که با بهره‌گیری از نیروی نهفته در عناصر چهارگانه در راه ایزدان با اهریمن و دیوان می‌جنگند تا از فر جاوید پاسداری کنند. برجسته‌ترین ویژگی داستان نگهبانان فرّ جاوید به‌عنوان یک فانتزی اساطیری الهام‌گیری خلاقانه‌ی نویسنده از اساطیر ایرانی و روایت خاصی است که از ایزدان ایرانی و تاریخ اساطیری ایران به دست داده است. اگرچه به‌کرات به ایزدان اشاره می‌شود اما ایزدان حضور محسوسی در روند داستان ندارند و خبری از جنگ خدایان نیست. اثری از خیر و شر «مطلق» وجود ندارد. آنچه دیده می‌شود آمیختگی خیر و شر است و همین موجب حال‌وهوای واقع‌گرایانه و جدی داستان شده است. جادو در داستان نه آن‌قدر گنگ و بی‌قاعده است که به منطق داستان آسیب بزند و نه آن‌قدر شفاف و پیش‌بینی‌پذیر است که به‌جای امری اسرارآمیز یادآور «علم» باشد.

رانده‌شده - پگاه خدادی

درمجموع رانده‌شده ممکن است برای هواداران ژانر فانتزی اساطیری و تاحدی فانتزی تاریک جذاب باشد؛ به‌ویژه اگر به اساطیر ایرانی نیز علاقه‌مند باشند. چه‌بسا که نگهبانان فرّ جاویدخواننده را به اساطیر ایران کهن علاقه‌مند کنند. و در پایان چند نقل‌قول از کتاب علاوه بر نمایاندن نثر شاید بهتر از هر توصیفی بتواند رویکرد خلاقانه‌ی نویسنده به اساطیر و حماسه‌های ایرانی را نشان دهد:

… هزاران هزار سال پیش، آن زمان که جهان هستی هنوز عرصۀ تازش اهریمن و ایزدان بود و از نبرد آن‌ها زمین به لرزه در می‌آمد و کوه‌ها برمی‌خاستند و فرو می‌ریختند، آدُر، ایزدآتش با اژدها جنگیده بود: یکی برای دزدیدن و خاموش کردن فرجاوید و دیگری برای نجات آن. می‌گفتند این نبرد هزار سال طول کشیده و از آن رشته‌کوه‌های هَرا در خوآنیرا به وجود آمده بود. در پایان ایزد آتش پیروز شد و اژدها را به اعماق سیاه‌کوه وَند فرستاد. ولی قبل از آن دندان نیشش را کنده، صیقلش داده و با دمیدن نفسش در آن شمشیری سحرآمیز ساخته بود؛ میراثی ارزشمند برای او که با تاریکی می‌جنگید، او که از روشنی پاسداری می‌کرد. هنگامی که ایزدان از جهان مادی رفتند و عصر پادشاهان نامیرا آغاز شد، این شمشیر به دست آن‌ها افتاد. هر چند از زمان نخستین فرمانروا هیچ‌کس جز نگهبان آتش نتوانسته بود از آن استفاده کند. حالا این شمشیر افسانه‌ای که نامش را «وستا» گذاشته بودند به آیرین رسیده بود. … (ص۶۳)

… وستا سلاحی بود که همیشه برای نور جنگیده بود، اما هنوز خاطره‌ای از تاریکی هم در آن بود. هر چه باشد ایزد آتش این شمشیر را از دندان اژدهایی ساخته بود که می‌خواست فر آتش را خاموش کند. در این شمشیر همیشه روشنی و تاریکی با هم در نبرد بودند … (ص۲۵۵)

… دو کشور همسایه قرن‌ها بود که با هم دشمنی داشتند، از همان وقت که مرگ فَریدون باعث اختلاف پسرانش شد و رشته‌ای از جنگ‌های خونین سرانجام به جدایی خوآنیرا و تورا انجامید. هر دو طرف طی سال‌ها آن‌قدر برادرکشی و یارکشی کرده بودند که از آن زمان تا به حال هیچ اتفاقی نتوانسته بود آن‌ها را دوباره به هم پیوند بدهد. … (ص۴۷)

… در قصه‌های یک کشور اهریمن سپر آسمان را از هم شکافته و در قصه‌های کشور دیگر آسمان مانند سپری مانع بیرون رفتن اهریمن از جهان شده بود. در افسانه‌های یک کشور اسبی آتشین به نام «وستا» وجود داشت و در کشور دیگر شمشیری با همین نام که متعلق به ایزد آتش بود. انگار همان‌طور که لهجه و آداب و رسوم مردم تورا با جدایی از خوآنیرا در طول زمان تغییرکرده بود، قصه‌ها و افسانه‌هایشان هم فرق کرده بود. هر چند در یک مورد شباهت انکارناپذیری داشتند: هم ایزد آتش و هم اسب آتشین میثره با تاریکی می‌جنگیدند، در حالی که آیرین حالا به این نبرد پشت کرده بود. … (ص۱۱۸)

… خوآنیرا در طول تاریخ همواره مایۀ رشک کشورهای دیگربود: سرزمینی پهناور، حاصل‌خیز و ثروتمند که بیشتر از هر کشور دیگری پیشرفت کرده و به جادو هم دسترسی داشت. با این حال هیچ‌یک از پادشاهان نامیرای خوآنیرا پیش از جم، از فرمانروای نخست، گئومرث گرفته تا هوشنگ آتش‌افروز و پسرش تهموراس، هرگز به فکر کشورگشایی نیفتاده بودند. بخشی از دورۀ طولانی سلطنت آن‌ها به آبادانی خوآنیرا و ساخت‌وساز شهرها و بخش دیگرش به نبرد با دیوها گذشته بود. ولی بعد پادشاه جم از راه رسید. جم در دوران سلطنت پانصد ساله‌اش موفق شد دست‌کم دو برابر دورۀ سلطنت نیاکانش که هزار سال طول کشیده بود موفقیت و پیروزی کسب کند. او سَوه، اَرزه و بقیه‌ی کشورهای همسایه را فتح کرد و به این ترتیب پادشاهی خوآنیرا به وسیع‌ترین حالت خود در طول هزاران سال رسیدو لقب «امپراتوری» گرفت. شاید اگر دو چیز اتفاق نمی‌افتاد «امپراتوری نخستین» امروز هم به همان عظمت گذشتۀ خود باقی بود، اما سرنوشت داستان دیگری برای جم رقم زده بود. … (ص۸۷)

… آیرین که به فکر فرو رفته بود گفت: «آنوش مهارت عجیبی در متقاعد کردن آدم‌ها داره. از این گذشته، هر پادشاهی که به توصیه‌های اون عمل کرده موفق بوده. در نبرد شما با سپاه منوچهر هم آنوش بود که پادشاه رو راهنمایی کرد تا از باد استفاده کنن.» فرود اخم کرد. «باد؟ اونا از یه تیر جادویی استفاده کردن.» «تیر هر چقدر هم که جادویی باشه نمی‌تونه چنین مسافتی رو پرواز کنه.» «ولی کماندار شما بعد از این که تیر رو پرتاب کرد کشته شد. جونش رو در تیر گذاشت و با قربانی کردن خودش جادوی اونو قوی‌تر کرد، این‌طور نیست؟» آیرین لبخند تلخی زد. «اون روز یه نفر دیگه هم خودشو قربانی کرد که هیچ‌کس حتی اسمی ازش نمی‌آره. یه نفر که خودشو با جادو به تیر پیوند زد و تیر رو در این مسیر طولانی به پرواز درآورد. وقتی تیر در تنۀ درختی در ساحل رودخونه نشست، روان اون هم گسسته شد. آنوش می‌دونست اینکار اونو به کشتن می‌ده، با این حال ازش خواست انجامش بده. اون روز فقط اَرشک خودشو قربانی نکرد. نگهبان باد هم کشته شد.» سکوت کوتاهی برقرار شد. بعد از آن فرود نیشخند زد و گفت: «انگار حقه‌های کثیف “امپراتوری نخستین” تمومی نداره. و مردم شما هنوز هم تعجب می‌کنن که چرا ما از اونا متنفریم.» … (ص۵۱)

اطلاعات نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن (Esc)
برای دیدن محصولات که دنبال آن هستید تایپ کنید.

سبد خرید

بستن (Esc)
سایدبار Scroll To Top